حامد : " ستار و ترانه های ماندگار " قسمت ششم
وقتی به ترانه های پیش از انقلاب ستار برمی گردیم و پروندۀ پر افتخار آن دوره از فعالیت های هنری وی را با دقت مورد بازبینی قرار می دهیم با تعداد زیادی از ترانه های منحصر به فرد روبرو می شویم که دربارۀ هر کدامشان از زوایای مختلف می توان به تفصیل سخن گفت در واقع ستار در آن روزها با تکیه بر نیروی جوانی و به پشتوانۀ خلاقیت های ذاتی خود در زمینۀ هنر خوانندگی چنان کاخ استواری از ترانه را بنیاد نهاد که همچنان و هنوز در برابر بهت دیدگان ما خود نمایی می کند . به دنبال مطالب گذشته و در ادامۀ مرور جاودانه های ستار در اینجا به ترانه ای می رسیم که در نگاه شیفتگان موسیقی از هر حیث خاطره ساز و استثنایی ست ، آهنگی نام آشنا که هر چند قدیمی ست اما برای مشتاقان ملودی های رمانتیک همواره تازگی های خاص خود را به همراه داشته است . این بار نیز خالقان " تصویر " ( ترانۀ به یاد ماندنی دیگری که قبلاً شرح داده شد) به یاری و مساعدت هم شاهکاری ستودنی آفریدند و با ارائۀ پروژه ای ماندگار تحت عنوان " شمع نیمه جون " سند افتخار دیگری را در کارنامۀ همکاری های خویش به ثبت رسانده و برای آیندگان به یادگار گذاشتند . باری ، شعر دلنشین فرهنگ قاسمی ، آهنگ دل انگیز فریبرز لاچینی و آوای دلپذیر ستار سه ضلع مثلثی را تشکیل داد که تلفیق آنها به خلق اثری ارزشمند به نام " شمع نیمه جون " یا " شب و شمع " منجر و منتهی گردید . چه زیباست که دیگربار ، این درس عاشقی را به اتفاق هم دوره کنیم :
مثل شمع نیمه جون داره میسوزه تنم
کسی باور نداره این تن خسته منم
خیره مونده به افق چشم انتظار من
همزبون شعله ها داد من هوار من
قصۀ زندگی من قصۀ ماه و پلنگ
قصۀ رفتن و موندن قصۀ شیشه و سنگ
شب به پایان نرسونده شعلۀ آخر من
صبح صادق ندمیده روی خاکستر من
شعله از سرم گذشت آشنایی نرسید
قطره قطره شد تنم در فضای شب چکید
هر چی گفتم ، نشنید کسی جز سایۀ من
تو که با من میمیری سایه ! فریادی بزن
بیصدا سوختم و ساختم در دل این شب درد
از تنم چیزی نمونده غیر خاکستر سرد
غیرتم می کُشد ، اما روشنی بخش شبم
می رسم به صبح صادق با همه تاب و تبم
مثل شمع نیمه جون لحظه لحظه جون به لب
داره می سوزه تنم ، بی صدا در دل شب
اوج التهاب من - آخرین لحظۀ شب -
پیک صبح شب شکن می رسه خنده به لب
تا شب از پا ننشست صبح صادق ندمید
تنم آسوده نشد تا به آخر نرسید ...
کسی باور نداره این تن خسته منم
خیره مونده به افق چشم انتظار من
همزبون شعله ها داد من هوار من
قصۀ زندگی من قصۀ ماه و پلنگ
قصۀ رفتن و موندن قصۀ شیشه و سنگ
شب به پایان نرسونده شعلۀ آخر من
صبح صادق ندمیده روی خاکستر من
شعله از سرم گذشت آشنایی نرسید
قطره قطره شد تنم در فضای شب چکید
هر چی گفتم ، نشنید کسی جز سایۀ من
تو که با من میمیری سایه ! فریادی بزن
بیصدا سوختم و ساختم در دل این شب درد
از تنم چیزی نمونده غیر خاکستر سرد
غیرتم می کُشد ، اما روشنی بخش شبم
می رسم به صبح صادق با همه تاب و تبم
مثل شمع نیمه جون لحظه لحظه جون به لب
داره می سوزه تنم ، بی صدا در دل شب
اوج التهاب من - آخرین لحظۀ شب -
پیک صبح شب شکن می رسه خنده به لب
تا شب از پا ننشست صبح صادق ندمید
تنم آسوده نشد تا به آخر نرسید ...
حال اگر در این پاراگراف بنا باشد به یک زوج هنری اشاره شود که در کنار ستار مثلث بی نقص دیگری را تشکیل داده و او را در تولید بسیاری از ترانه های ماندگار یاری رسانده اند بی تردید آن دو نفر عبارتند از اردلان سرفراز و فرید زلاند که در آفرینش تعداد زیادی از آثار بی تکرار ستار نقش عمده و اساسی ایفا کرده اند . به عنوان مثال آهنگ های بی مانندی چون بهت ، عسل ، غزل و دلتنگی نتیجۀ مستقیم این همدلی و هماهنگی ست . البته در کنار نام سرفراز اسامی مجموعه ای از ترانه های ناب همچون زخم ، وارث ، دشمن و بت شکن نیز به میان می آید چرا که شعر تمام این ترانه های شورآفرین هم سرودۀ اردلان است . البته ما از این میان به شاه ترانه ای خواهیم پرداخت که برخلاف نامش اتفاقاً از دیرباز مرهم دل های آتشین و تسکین آلام جان های حزین بوده است . آری آهنگی فوق العاده دلچسب که حاصل همکاری مثلث بالا یعنی زلاند ، سرفراز و ستار است و درجمع هواداران ، تحت عنوان " زخم " شهرت یافته است . زخم در حقیقت ماجرای خوشبختی موقت دلباخته ای مغموم است . یک عکس فوری است از لحظه ای عاشقانه اما کوتاه که همانند عبور ناگهانی یک تیر ، زودگذر است و نا پایدار . گویا شاعر در این ابیات ، لبخند کمرنگ عاشقی آشفته را قاب گرفته و چون یک نقاشیِ تراژیک در معرض دید همگان قرار داده است . خواندن دوبارۀ این ترانۀ دل انگیز و دوست داشتنی در اینجا خالی از لطف نیست :
حس داشتنت یه آن بود عمر یک لحظۀ کوتاه
عمر کوتاه یه لبخند فرصت یک نفس و آه
اگه صد سال تو رو داشتم برام انگار یه نفس بود
با تو آسمون و داشتم اگه خونه م یه قفس بود
لحظه های موندن تو اگه زود بود یا اگه دیر
معنیه یه لحظه می داد ؛ لحظۀ عبور یک تیر
بودنت شروع یک زخم از عبور لحظه ها بود
زخم دوست داشتنی من واسه مرگ بیصدا بود
حس از دست دادن تو حس از دست رفتنم بود
لحظۀ سوزش این زخم سردی مرگ تو تنم بود
وقت خوب داشتن تو هر چی بود زیاد یا کم بود
عمر من بود که تموم شد یه نفس بود و یه دم بود
عمر کوتاه یه لبخند فرصت یک نفس و آه
اگه صد سال تو رو داشتم برام انگار یه نفس بود
با تو آسمون و داشتم اگه خونه م یه قفس بود
لحظه های موندن تو اگه زود بود یا اگه دیر
معنیه یه لحظه می داد ؛ لحظۀ عبور یک تیر
بودنت شروع یک زخم از عبور لحظه ها بود
زخم دوست داشتنی من واسه مرگ بیصدا بود
حس از دست دادن تو حس از دست رفتنم بود
لحظۀ سوزش این زخم سردی مرگ تو تنم بود
وقت خوب داشتن تو هر چی بود زیاد یا کم بود
عمر من بود که تموم شد یه نفس بود و یه دم بود
ناگفته پیداست که ستار ؛ این شاگرد مستعدِ دبیرستان اقبال که در سن بیست و دو سالگی با اجرای " خانه به دوش " اولین قدم در مسیر هنری خویش را محکم برداشت هم اینک با چهل و چهار سال سابقۀ خوانندگی ، نام خود را چون ستاره ای درخشان در آسمان ترانۀ ایران حک کرده و نیاز چندانی به اینگونه معرفی ها ندارد اما چنانکه قبلاً هم خاطرنشان کرده ام نیت اصلی و انگیزۀ اولیۀ من از طرح این مباحث و ارائۀ این سری مطالب تأکید بیش از پیش بر نقش کلیدی ، تعیین کننده و انکارناپذیری ست که انتخاب درستِ شعر در ماندگاری یک ترانه داراست که براستی از اهمیت محوری این گزینشِ بجا و مناسب به سادگی نمی توان چشم پوشید .
در اندک مجال باقیمانده و انتهای این سلسله مقالات ، طبق روال معمول در این بخش به سومین ترانۀ جاودانۀ ستار می پردازیم ، آهنگی جذاب ، شنیدنی و جانبخش که در پیوند با لحن ملایم و روح نواز خوانندۀ محبوبمان به عظمتی مثال زدنی انجامیده که هر فطرت پاک و ذهن منصفی را در مقابل خود به تمجید و تحسین وامیدارد . حکایت " کاشکی " داستانی از نوع دیگر است قصۀ عشق است و شیدایی ، بیانگر درماندگی شانه های نحیفی ست که بار اندوه یار را طاقت نمی آورد و چارۀ رهایی از سنگینی هجران را در سرگذاشتن به بیابانِ جنون جستجو می کند . " کاشکی " محصول تلاش مشترکی ست از ایرج جنتی عطایی ( ترانه سرا ) ، منوچهر چشم آذر ( آهنگساز ) و صدای خوش و طنین گرم ستار که در خاتمۀ کلام آن را زیر لب تکرار می کنیم :
کاش با اندیشه ها بیگانه بودم
کاشکی دیوانه ی دیوانه بودم
کاشکی در رندی این مرد رندان
چاره گر با چاره ای رندانه بودم
کاشکی دیوانه بودم ، تا دلم غمگین نمی شد
یا چنین بر دوش صبرم ، بار غم سنگین نمی شد
من جهانی می پسندم ، خالی از هر ناروایی
دوست دارم زندگی را با صفای بی ریایی
کاشکی دیوانه ی دیوانه بودم
کاشکی در رندی این مرد رندان
چاره گر با چاره ای رندانه بودم
کاشکی دیوانه بودم ، تا دلم غمگین نمی شد
یا چنین بر دوش صبرم ، بار غم سنگین نمی شد
من جهانی می پسندم ، خالی از هر ناروایی
دوست دارم زندگی را با صفای بی ریایی
" پایان "
پس از شش سال انتظار و بیقراری :
آلبوم جدید ستار همراه با ویدئوهای مربوط به آن به زودی توسط شرکت ترانه ارائه می گردد !
***
« چند سخنی با تو »
نویسنده : ستار